زندگی ادامه داره

زندگی ادامه داره حتی وقتی.....

زندگی ادامه داره

زندگی ادامه داره حتی وقتی.....

هنرنمایی با شیشه نوشابه

از این به بعد این شیشه ها رو دور نندازین!

اگر دختر ها برن سربازی


اگر دخترها جاهایی برن که نمیرن......

مثلا اگر دخترها هم برن سربازی چی میشه؟ ....

به نظر من که این کار توی مملکت مانشدنی هست ... آخه جنبه و ظرفیت می
خواد که این چیزها رو ما عمرا نداریم .... حالا فرض کن که بشه:

۱) قضیه فرار از سربازی به کل منتفی میشه و همه (پسرها) می خوان برن
سربازی ... حتی اونهایی هم که قبلا رفتن می خوان دوباره برن!!

۲) غذای پادگان ها نسبت به گذشته خیلی بهتر میشه ( دخترها می خوان
هنرهاشون را نشون بدن)

۳) هیچ کس دیگه دنبال معافیت نمیره حتی کور کچل ها هم می خوان بیان سربازی!!!

۴) اضافه خدمت برداشته میشه ... کارایی که قبلا باعث اضافه خدمت می شده
حالا باعث کاهش خدمت میشه

۵)ازدواج دانشجویی و لاو ترکوندن توی دانشگاه کم میشه و ازدواج در
پادگان و عشق من هم سنگر من مد میشه!

۶)فرهنگ عمومی پادگان افزایش پیدا می کنه .... دیگه سربازها فحش رکیک به
هم نمیدن از شوخی های شهرستانی(!!) هم خبری نیست(بخاطر حضور بانوان!)

۷)حمام و دست شویی های پادگان ها بالاخره روی بهداشت رو هم می بینن

۸)دیگه رژه ها در پادگان درست انجام میشه .... چون دخترها را مبذارن صف اول

۹)خاموشی از ۹ شب به ۱۲.۵ - ۱ شب میرسه

۱۰)همیشه می تونی یکی را پیدا کنی که پوتین و جورابات را بشوره

۱۱)خدمت سربازی از ۲سال به ۶ ماه کاهش پیدا می کنه ... اگه خواستی
میتونی اصلا نری ... چون تا ۱۵ سال بعدش سرباز نمی خوان از بس داوطلب هست

۱۲) بعد از ۶ ماه که از سربازی بر می گردی اندازه ۶ سال خاطره داری!!!

10 راه برای درمان جوش صورت به روش های طبیعی


گاهی شاید بهتر آن باشد که داروهای گیاهی را برای درمان جوش صورت جایگزین داروهای شیمیایی و دست ساز کنیم.
بهترین راه برای درمان جوش، متعادل کردن چربی پوست صورت است.

بد نیست این نکات رو به خاطر داشته باشید. امتحان کردنش اگر سودی نداشته باشه، حداقل مطمئنین که عوارض داروهای شیمیایی رو نداره.

1- ازخوردن چربی هایی که دمای ذوبشان بیش از 37 درجه سانتی گراد است، پرهیز کنید . بیش تر از روغن های مایع استفاده کنید.


2- از خوردن قند و شکر سفید، شیرینی های تازه و خامه دار اجتناب کنید.


3- روی غذاهای چرب، کمی دارچین بپاشید تا از چربی آن بکاهد.


4- برای زیبایی و شفافیت پوست،خوردن خیسانده برگ هلو و زردآلو بسیار موثر است.


5- عرق کاسنی و کاهو کبد را صاف کرده و پوست را شفاف می کند.


6- خورد یک لیوان شیر در روز ضروری است. ( مخصوصا برای کسانی که درشهرهای بزرگ زندگی می کنند و در معرض آلودگی هوا قرار دارند.)


7- شاید اسم این گیاه خودرو را که در اکثر بیابان های ایران می روید نشنیده باشید: " ریشه گیاه بابا آدم " که جوشانده برگ آن بهترین درمان برای درخشندگی پوست است.


8- پوست خود را ترش کنید!
میکروب ها از ترشی خوششان نمی آید و از بروز جوش جلوگیری می شود.
برای ترش کردن پوست خود از قلیایی کردن آن با صابون خودداری کنید و به جای آن صورتتان را با  ماست ترش،سدر،شیر مانده یا ترشیده و آبلیمو بشویید.همچنین می توانید آب ماست ترش را با کمی عسل مخلوط کرده و به عنوان ماسک استفاده کنید.


9- هفته ای یک یا دو بار ماساژ با مواد اسیدی نظیر سرکه سیب در کاهش چربی پوست و بهبود جوشها موثر است.


10- ورزش کنید. ورزش حتی جوش صورت را نیز خوب می کند. ورزش و استحمام باعث باز شدن منافذ پوست، بهبود جریان خون آن و رفع چربی می شود که نتیجه آن شادابی پوست و بهبود جوش هاست.

10 فایده لبخند زدن

اگر چهرتون با لبخند قهر کرده این پست و بخونید و بعدش یه لبخند قشنگ بزنین حتی شده به زور!!



همه ما به سمت افرادیکه لبخند می زنند کشیده می شویم. لبخند یک کشش و جذبه فوری ایجاد می کند. دوست داریم نسبت به آنها شناخت پیدا کنیم.

2. لبخند حال و هوایتان را تغییر می دهد.

دفعه بعدی که احساس بی حوصلگی و ناراحتی کردید، لبخند بزنید. لبخند به بدن حقه می زند.
 
3. لبخند مسری است.

لبخند زدن برایتان شادی می آورد. با لبخند زدن فضای محیط را هم شادتر می کنید و اطرافیان را مانند آهن ربا به سمت خود می کشید.
 
4. لبخند زدن استرس را از بین می برد.

وقتی استرس دارید، لبخند بزنید. با اینکار استرستان کمتر می شود و می توانید برای بهبود اوضاع وارد عمل شوید.
 
5. لبخند زدن سیستم ایمنی بدن را تقویت می کند.

به این دلیل عملکرد ایمنی بدن تقویت می شود که شما احساس آرامش بیشتری دارید. با لبخند زدن از ابتلا به آنفولانزا و سرماخوردگی جلوگیری کنید.
 
6. لبخند زدن فشارخونتان را پایین می آورد.

وقتی لبخند می زنید، فشارخونتان به طرز قابل توجهی پایین می آید. لبخند بزنید و خودتان امتحان کنید.
 
7. لبخند زدن اندورفین، سروتونین و مسکن های طبیعی بدن را آزاد می کند.

تحقیقات نشان داده است که لبخند زدن با تولید این سه ماده در بدن باعث بهبود روحیه می شود. می توان گفت لبخند زدن یک داروی مسکن طبیعی است.
 
8. لبخند زدن چهره تان را جوانتر نشان می دهد.

عضلاتی که برای لبخند زدن استفاده می شوند صورت را بالا می کشند. پس نیازی به کشیدن پوست صورتتان ندارید، سعی کنید همیشه لبخند بزنید.
 
9. لبخند زدن باعث می شود موفق به نظر برسید.

به نظر می رسد که افرادیکه لبخند می زنند اعتماد به نفس بالاتری دارند و در کارشان بیشتر پیشرفت می کنند.
 
10. لبخند زدن کمک می کند مثبت اندیش باشید.

لبخند بزنید. حالا سعی کنید بدون از بین رفتن آن لبخند به یک مسئله منفی فکر کنید. خیلی سخت است. وقتی لبخند می زنیم بدن ما به بقیه بدن پیغام می فرستد که "زندگی خوب پیش می رود". پس با لبخند زدن از افسردگی، استرس و نگرانی دور بمانید.




پ.ن:
شادبودن را هیچگاه از خود دریغ نکنید....

آبروی یک انسان قیمت دارد,آن را ارزان نفروشیم

این داستان واقعیه....خوندش وقت زیادی نمی گیره اما شاید عمل کردن بهش یک عمر طول بکشه و شاید هم اصلا نتونیم عملیش کنیم.........



 چند وقت پیش با پدر و مادرم رفته بودیم رستوران که هم آشپزخانه بود هم چند تا میز گذاشته بود برای مشتریها ,, افراد زیادی اونجا نبودن , 3نفر ما بودیم با یه زن و شوهر جوان و یه پیرزن پیر مرد که نهایتا 60-70 سالشون بود.

 ما غذا مون رو سفارش داده بودیم که یه جوان نسبتا 35 ساله اومد تو رستوران یه
 چند دقیقه ای گذشته بود که اون جوانه گوشیش زنگ خورد , البته من با اینکه بهش
 نزدیک بودم ولی صدای زنگ خوردن گوشیش رو نشنیدم , بگذریم شروع کرد با صدای بلند
 صحبت کردن و بعد از اینکه صحبتش تمام شد رو کرد به همه ما ها و با خوشحالی گفت
 که خدا بعد از 8 سال یه بچه بهشون داده و همینطور که داشت از خوشحالی ذوق میکرد
 روکرد به صندوق دار رستوران و گفت این چند نفر مشتریتون مهمون من هستن میخوام
 شیرینیه بچم رو بهشون بدم.

 به همشون باقالی پلو با ماهیچه بده ,, خوب ما همه گیمون با تعجب و خوشحالی

 داشتیم بهش نگاه میکردیم که من از روی صندلیم بلند شدم و رفتم طرفش , اول بوسش
 کردم و بهش تبریک گفتم و بعد بهش گفتم ما قبلا غذا مون رو سفارش دادیم و مزاحم
 شما نمیشیم, اما بلاخره با اصرار زیاد پول غذای ما و اون زن و شوهر جوان و اون
 پیره زن پیره مرد رو حساب کرد و با غذای خودش که سفارش داده بود از رستوران خارج
 شد .


خب این جریان تا این جاش معمولی و زیبا بود , اما اونجایی خیلی تعجب کردم که

 دیشب با دوستام رفتیم سینما که تو صف برای گرفتن بلیط ایستاده بودیم , ناگهان با
 تعجب همون پسر جوان رو دیدم که با یه دختر بچه 4-5 ساله ایستاده بود تو صف ,,,
 از دوستام جدا شدم و یه جوری که متوجه من نشه نزدیکش شدم و باز هم با تعجب دیدم
 که دختره داره اون جوان رو بابا خطاب میکنه

 دیگه داشتم از کنجکاوی میمردم , دل زدم به دریا و رفتم از پشت زدم رو کتفش ,, به
 محض اینکه برگشت من رو شناخت , یه ذره رنگ و روش پرید ,, اول با هم سلام و علیک
 کردیم بعد من با طعنه بهش گفتم , ماشالله از 2-3 هفته پیش بچتون بدنیا اومدو
 بزرگم شده ,, همینطور که داشتم صحبت میکردم پرید تو حرفم گفت ,, داداش او جریان
 یه دروغ بود , یه دروغ شیرین که خودم میدونم و خدای خودم,,
 دیگه با هزار خواهشو تمنا گفت ,,,,, اون روز وقتی وارد رستوران شدم دستام کثیف
 بود و قبل از هر کاری رفتم دستام رو شستم ,, همینطور که داشتم دستام رو میشستم
 صدای اون پیرمرد و پیر زن رو شنیدم البته اونا نمیتونستن منو ببینن که دارن با
 خنده باهم صحبت میکنن , پیرزن گفت کاشکی می شد یکم ولخرجی کنی امروز یه باقالی
 پلو با ماهیچه بخوریم ,, الان یه سال میشه که ماهیچه نخوردم ,,, پیر مرده در
 جوابش گفت , ببین امدی نسازیها قرار شد بریم رستوران و یه سوپ بخریم و برگردیم
 خونه اینم فقط بخاطر اینکه حوصلت سر رفته بود ,, من اگه الان هم بخوام ولخرجی
 کنم نمیتونم بخاطر اینکه 18 هزار تومان بیشتر تا سر برج برامون نمونده
 همینطور که داشتن با هم صحبت میکردن او کسی که سفارش غذا رو میگیره اومد سر
 میزشون و گفت چی میل دارین ,, پیرمرده هم بیدرنگ جواب داد , پسرم ما هردومون
 مریضیم اگه میشه دو تا سوپ با یه دونه از اون نونای داغتون برامون بیار
 من تو حالو هوای خودم نبودم همینطور اب باز بود و داشت هدر میرفت , تمام بدنم
 سرد شده بود احساس کردم دارم میمیرم ,, رو کردم به اسمون و گفتم خدا شکرت فقط
 کمکم کن ,, بعد امدم بیرون یه جوری فیلم بازی کردم که اون پیر زنه بتونه یه
 باقالی پلو با ماهیچه بخوره همین
 ازش پرسیدم که چرا دیگه پول غذای بقیه رو دادی ماهاکه دیگه احتیاج نداشتیم ,,
 گفت داداشمی ,, پول غذای شما که سهل بود من حاضرم دنیای خودم و بچم رو بدم ولی
 ابروی یه انسان رو تحقیر نکنم ,, این و گفت و رفت.



 یادم نمیاد که باهاش خداحافظی کردم یا نه , ولی یادمه که چند ساعت روی جدول
 نشسته بودم و به درودیوار نگاه میکردم و مبهوت بودم ,,,, واقعا راسته که خدا از
 روح خودش تو بدن انسان دمید (البته بعضی از انسان‌ها) کاش ما هم جزو اون بعضی‌ها
 باشیم.